گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
سفرنامه شاردن
جلد دوم
فصل هشتم جانوران وحشي و اهلي‌




مهم‌ترين حيوانات اهلي ايران اسب است. اسبهاي ايران زيباترين و باهوش‌ترين اسبهاي مشرق‌زمين‌اند. از اسبهاي انگليسي بلندترند؛ سرشان كوچك، و ساق دست و پايشان بيش از آنچه در گمان آيد ظريف و مناسب است. قوي، پرطاقت، بادپا، آتش‌نعل، و چابكند. هنگامي به رفتار در مي‌آيند چنان كه پرورششان داده‌اند سر را بالا مي‌گيرند، و براي اين كه سرشان را به شكم كسي كه برايشان سوار است نزنند نوعي مهاري چرمين و مزين كه عريض‌تر از افسار است به بيني اسب مي‌زنند، سر آن را از ميان ساقهاي دست حيوان مي‌گذرانند، و با تسمه‌اي بسان سينه‌بند زير شكم اسب مي‌بندند. دم اسبهاي ايراني بلند است، و گاهي آن را گره مي‌زنند. اسبهاي ايران ملايم، آرام‌طبع و دست آموزند. هجده تا بيست سال خدمت مي‌كنند. اخته كردن اسبان معمول و مرسوم ايرانيان نيست.
گفتم اسبهاي ايران خوش‌اندام‌ترين، تيزتك‌ترين و آرام‌ترين اسبان مشرق‌زمينند، امّا با همه اين مزايا غايت مطلوب بزرگان ايران نمي‌باشند، و اسبهاي عربي در نظرشان خوب‌تر و بهتر مي‌نمايند از آنكه لاغرميان‌ترند و تيزتك و آرامند.
ايرانيان بر اين اعتقادند كه براي بازشناختن اسبان اصيل عربي مي‌بايد نخست آنان را بدون توقف مقدار سي فرسنگ دواند. آن‌گاه در جايي كه آب تا سينه‌شان را فراگيرد پيش راند، سپس به آنها جو داد اگر حريصانه و از سر بي‌تابي به خوردن جو پرداختند، اصيل و خوبند.
بسياري از ايرانيان اسب تاتار دارند. اين نوع از اسبهاي ايران كوتاه‌تر، زشت‌تر، بدهنجارتر و خشن‌ترند؛ امّا به هنگام تاخت و تاز چابك‌تر، پرهيجان‌تر و
ص: 739
سبك‌روترند.
قيمت اسب در ايران سنگين است، و يك اسب خوب از هزار فرانك تا هزار اكو قيمت دارد. سبب گراني اسب در ايران صدور بسيار آن به عثماني، و بيشتر به هندوستان است، و جز با اجازه شاه نمي‌توان اسب را از ايران صادر كرد.
پس از اسب بهترين مركوب ايرانيان قاطر است. از جمله اختصاصات قاطر اين است كه خوب و روان يورغه مي‌رود؛ نمي‌لغزد، و خسته نمي‌شود. بهاي يك قاطر خوب پانصد فرانك است.
خر پس از اسب و قاطر بهترين مركوب ايرانيان است. در ايران دوگونه خر وجود دارد. خر بومي كه مانند خرهاي اروپا سنگين و ديرجنبند، و فقط به كار باركشي مي‌خورند، نوع ديگر خرهاي عربي هستند كه بهترين انواع خران جهان مي‌باشند. هيكلشان زيباست، پشم صاف و براق دارند، پاهاشان كشيده است، و چون به رفتار آيند به چابكي پيش مي‌روند؛ سرشان را بالا نگه مي‌دارند؛ و تنها به منظور سواري از آنها استفاده مي‌شود. پالاني كه رويشان مي‌گذارند گرد و بالاي آن صاف و مسطح است، و گاهي روي آن را با ماهوت يا قاليچه مي‌پوشانند، و ركاب و يراق دارند. آن‌كه بر خر سوار مي‌شود روي كفلش مي‌نشيند، كساني كه از تندرفتاري و چستي و چالاكي و پرتواني خر خود رضا مي‌باشند براي آن ركاب و دهنه سيمين فراهم مي‌كنند. بهاي يك خر در حدود چهارصد فرانك است، امّا خر خوب و رهوار را به كمتر از بيست و پنج پيستول نمي‌دهند؛ چه آن را خيلي كمتر از اسب نمي‌شمارند. روحانياني كه هنوز داراي مقام و اعتبار برجسته نشده‌اند، و دارايي زياد ندارند غالبا خرسواري مي‌كنند.
به اين حيوانات اهلي جز يورغه رفتن چيزي ياد نمي‌دهند، و طرز آموختن اين كار به آنها بدين گونه است كه يكايك ساقهاي دست آنها را با دو رشته طناب پنبه‌اي به يكايك پاهاشان چنان مي‌بندند كه فقط يورغه رفتن بتوانند. سپس سر طنابها را از طناب ديگري كه از تنگ پالان در محل تعبيه ركاب عبور كرده آويزان مي‌كنند. آن‌گاه كسي كه مأمور تربيت خر است صبح و عصر بر آن سوار مي‌شود و مي‌راند، و چندان بدين كار ادامه مي‌دهد كه يورغه رفتن را بياموزد. گاهي براي اين كه خرهاي تازه كار زودتر به يورغه رفتن عادت كنند يكي دو تا از خراني را كه در يورغه رفتن چابكند همراه آنان به حركت در مي‌آورند. سرانجام اين حيوانات چنان به
ص: 740
تند رفتن عادت مي‌كنند كه براي دنبال كردنشان بايد چهار نعل راند. به اسبها نيز مي‌آموزند كه در اثناي تاخت كردن در دم بايستند.
ايرانيان شيوه تربيت كردن اسب را نيكو مي‌دانند، و مهتراني هستند كه در اين كار تخصص كامل دارند. درباره طرز تغذيه و تعليف اسبان در مجلّد اوّل به‌قدر كافي سخن گفته‌ام، و اكنون بر آنچه قبلا آورده‌ام مي‌افزايم: سطح اصطبل اسبان را با تخته پهن خودشان كه دو تا سه شست ضخامت دارد مي‌پوشانند. مهتر فضولات اسب را بامدادان جمع، و در محلّي كه آفتاب بتابد پهن مي‌كند تا كاملا خشك شود. سپس آنها را اندكي خرد مي‌كند، و دگربار در سطح اصطبل مي‌گسترد. چون پهن در تمام مدت روز در معرض تابش نور و حرارت خورشيد قرار گرفته و خشك شده، بوي بد نمي‌دهد. بدين‌سان اصطبل هرگز بدبو نيست. مهتران كهنه‌كار براي جلوگيري از بدبو شدن اصطبل تدبير و شيوه ديگري نيز به كار مي‌برند و آن‌چنان است كه به جو خوراك اسبان مقداري نمك مي‌آميزند.
قشوهايي كه مهتران ايراني براي تيمار كردن اسب به كار مي‌برند فاقد دسته است. لبه قشوها دندانه‌دار است. با آن بدن اسب را به ملايمت و آهستگي مي‌خراشند، و پس از قشو كردن اندامش را با نمد مالش مي‌دهند. سفرنامه شاردن ج‌2 740 فصل هشتم جانوران وحشي و اهلي ..... ص : 738
يله‌هاي چهارپايان بسيار تميز است، و برخلاف اصطبلهاي ما كه كثيف و بويناك و عفن مي‌باشد، هرگز از آنها بوي بد به مشام نمي‌رسد. همچنين نظير آخرهايي كه در اصطبلهاي كشور ما وجود دارد در ايران نيست. در اين كشور علف و جو را در توبره‌اي پشمين مي‌ريزند و به سر اسب مي‌آويزند تا بخورد. نعل اسبهاي ايران مسطح و بدون پاشنه و زائده، و نازك‌تر از نعلهايي است كه ما براي اسبهاي خود درست مي‌كنيم، با اين همه دوامشان بيشتر مي‌باشد. و اين بدان سبب است كه سم اسبهاي ايران سخت‌تر از سم اسبهاي ماست. همچنين اسبان ايراني در سراسر امپراتوري همه سالم‌اند، و به هنگام نعلبندي كاملا آرام‌اند، و مهم‌ترين عامل وجود اين ويژگيها پاكي محيط زيست اين سرزمين مي‌باشد. اين نيز گفتني است كه نعلهاي صاف و سبك اسبها را در دويدن چابك‌تر و توان‌مندتر مي‌كند. نعلهاي تابستاني و زمستاني اسبها يكسان و تنها تفاوتشان اين است كه سر ميخهايي كه در زمستان به نعلها مي‌زنند كمي تيزتر و درشت‌تر است. نعلهايي كه به پاي ديگر چهارپايان مي‌زنند، در زمستان، جاهايي كه يخبندان شديد مي‌شود، همين نوع
ص: 741
است. چون در ايران خيابانها و كوي و برزنهاي شهرها و شهركها سنگ‌فرش نيستند بيم لغزيدن اسبان در ميان نيست. كساني كه اسب دارند به اقتضاي عرف و عادت در فصل زمستان ساقهاي دست و پا و اندام اسب خود را تا سينه، و گاه سرش را هم با حنا رنگ مي‌كنند و بر اين اعتقادند كه رنگ حنا از تأثير سرما بر بدن اسب مي‌كاهد. امّا اين تصوري بيش نيست، و منظورشان آرايش و زيبا كردن مركوبشان است. زيرا در بيشتر نقاط ايران و در همه فصول صاحبان اسب‌ها دست و پا و سينه آنها را با حنا رنگين مي‌كنند، و اين همان طرز آرايش است كه قبلا درباره‌اش سخن گفته‌ام و شرح كرده‌ام كه زنان و مردان نيز حنا به كار مي‌برند.
اسبان شاهنشاه را نيز با رنگ حنا زينت مي‌دهند اما به منظور امتياز حنا را از خلال توري مشمعي كه سوراخهاي نسبة بازدارد، و گلهايي به شكل تاج از همين جنس به بدن اسب مي‌اندايند.
در ايران تنها شاه حق داشتن ايلخي دارد، و ديگران از چنين حقّي محرومند، و فرمانروايان و ناظران ايالات به نام شاه ايلخي براي خود نگه مي‌دارند.
شاهنشاه در بيشتر استانها ايلخيهاي بزرگ دارد. عالي‌ترين اسبهاي معظم له در ايالتهاي مدي، پارس، مخصوصا در حوالي پرسپوليس نگهداري مي‌شوند. همچنين در تمام ايالات و بيشتر شهرهاي بزرگ داراي اصطبلهاي اختصاصي است و اين همه اسب براي آنست كه هر وقت بخواهد به يكي از سواركاران، صنعتگران، و ديگر كساني كه به نوعي از خوان نعمت وي بهره مي‌برند و خدمتي در خور توجّه به منصّه ظهور مي‌رسانند، ببخشد اسب حاضر باشد؛ و شيوه مرضيه شاه اين است كه هر يك از اين گروه مردمان از او تقاضاي اسب كند مرادش را برمي‌آورد. امّا اگر كسي اسبي گرفت نبايد آن را پس بدهد. موظّف است از آن مواظبت كند و از كاه و جو دادن و تيمارداريش غفلت نورزد. گاهي از ايلخيها، يا به نام هديه و تقديم، چندان اسب براي شاه مي‌آورند كه اصطبلهاي اختصاصي گنجايش نگهداري آنها را ندارد. در چنين حال اسبهايي را كه امكان جا دادنشان در اصطبل نيست ميان افراد متمكّن و دارا تقسيم مي‌كنند؛ و آنها موظّفند تا زماني كه اسبها را ازيشان پس نگرفته‌اند با مواظبت تمام نگهدارند. امّا مجازند طيّ تمام مدتي كه اسبها در اختيارشان مي‌باشد از آنها استفاده كنند.
تمام اسبهاي شاهنشاه با داغي كه به صورت گل لاله شكفته است و بر كفل
ص: 742
آنها نقش شده، مشخّص شده‌اند، و هيچ‌كس حق ندارد اسبهاي خود را با اين علامت، و در همان موضع داغ كند. همچنين هيچ كس مجاز نيست اسبي را كه شاه به وي اعطا فرموده بفروشد، امّا مي‌تواند با اسب ديگر عوض كند. اگر اتفاقا اسب اعطايي بميرد صاحبش بايد آن قسمت از پوست او را كه نقش داغ دارد با قسمتي از گوشت زير آن ببرد، و تحويل ميرآخور خاص شاه بدهد، و در حضور وي سوگند ياد كند كه اسب به مرگ طبيعي درگذشته، نه بر اثر بي‌غذايي و خستگي از كار زياد.
پس از انجام يافتن اين مقدمات ميرآخور اسب سقط شده را از جمع اسبهاي اعطايي كه مقدارشان در دفتري خاص ثبت شده كسر مي‌كند، و تحت شرايطي اسب ديگري به وي مي‌دهد.
گفتني است كه مسؤولان اصطبل شاه قطعه پوست اسب سقط شده را در آب مي‌گذارند پس از چند ساعت بيرون مي‌آورند، و با نگاه كردن در مي‌يابند كه اسب واقعا به مرگ طبيعي تلف شده يا بر اثر بي‌غذايي و كار زياد. زيرا بعضي از كسان كه اسب به ايشان اعطا شده وقتي از دادن كاه و جو به آن در بمانند آن را به عمد تلف مي‌كنند، يا به اميد گرفتن اسب بهتر آن را به نوعي از پا درمي‌آورند.
ايرانيان در خريد و فروخت اسب همان شرايطي را كه ما در اين كار رعايت مي‌كنيم به‌جا مي‌آورند، و براي قطعي شدن معامله سه روز مهلت در نظر مي‌گيرند.
درباره زين و ساز و برگ اسبهاي ايراني به شرح و توضيح زياد نمي‌پردازم.
همين‌قدر مي‌گويم كه شبيه زين و ساز و برگي است كه تركان به كار مي‌برند، و تفاوت عمده ميان اين دو اين است كه زينهاي ساخت ايران از زينهايي كه تركان مي‌سازند سبك‌تر است. با وجود اين پشت اسبهاي ايران زخم نمي‌شود، مگر به‌ندرت؛ زيرا بالشتك زينهاي ايراني جداست. اگر پشت اسب زخم شود ستوربان چندان بالشتكها را با قلوه‌سنگ مي‌كوبد تا نرم گردد. دنباله اين بالشتكها به صورتي بس زيبا قلابدوزي و گلدوزي شده و قسمت جلو آنها نيز از اين زينت بي‌بهره نيست. ايرانيان همانند تركان به چابكي با يك پرش سوار اسب مي‌شوند، اما زين و ساز و برگ اسبهايشان بسي زيباتر و خوب‌تر و به آيين‌تر از آن تركان مي‌باشد.
بعضي از ايرانيان شكاف بيني خران و استران خود را بيشتر مي‌كنند تا نفس كشيدن بر آنها آسان‌تر شود، و به هنگام دويدن بتوانند هواي بيشتر داخل دستگاه تنفّس خود كنند. در فصل بهار معده اين حيوانات را تخليه، و به عبارت ديگر شستشو
ص: 743
مي‌كنند. به اين ترتيب كه نخست مدت چهار يا پنج روز به آنان قصيل مي‌خورانند.
اين علف كه آب زياد در خود دارد بسان مسهل معده حيوان را كاملا تخليه مي‌كند.
سپس مدت پنج يا شش روز جو نارس كه همچنان در خوشه است به حيوان مي‌دهند، و بعد آن را با كاه مخلوط مي‌كنند، و مدت سه يا چهار هفته به حيوان مي‌خورانند. در پانزده روز اوليّه اسب را در اصطبل نگهداري مي‌كنند، و بر آن سوار نمي‌شوند. حتي در شش روز اوّل تخته پهن هم برايش پهن نمي‌كنند.
در ايران اسبها دچار بيماريها و عوارض گوناگون مي‌شوند. امراضي كه اروپاييان به آنها آشنايي ندارند. مثلا وقتي جو بسيار مي‌خورند دستهاشان ورم مي‌كند، لاغر مي‌شوند، و در سينه‌شان غدّه‌هايي در وجود مي‌آيد. براي اين كه خوب شوند آنها را داغ مي‌كنند يا چندي به آنها جو نمي‌دهند، يا با تيغه‌اي از ني محلّ ورم را مي‌شكافند تا چركش بيرون برود. گاهي نيز در هريك از دو طرف بيني حيوان دو غضروف مي‌رويد. در چنين حال اسب از اشتها مي‌افتد، شكمش مثل طبل پرباد و سخت مي‌گردد، و مي‌خواهد هميشه بخوابد؛ و اگر به درمانش نكوشند پس از سپري شدن بيست و چهار ساعت تلف مي‌شود. نام اين بيماري ناشان مي‌باشد. همين كه غضروف اضافي در بيني اسب ديده شد، دو طرف بيني حيوان را مي‌شكافند و نرمه استخوان را بيرون مي‌آورند. در صورتي كه اين كار به موقع انجام پذيرد اسب به زودي درمان مي‌گردد.
بيماري ديگر اين كه گاهي در گوشت كنار چشم حيوان غضروفي در وجود مي‌آيد كه اگر خارج نشود اسب تلف مي‌شود. براي بيرون آوردن اين نرمه استخوان ابتدا حيوان را روي زمين مي‌خوابانند، سپس محلي را كه غضروف در وجود آمده مي‌شكافند و آن را خارج مي‌كنند. گاهي نيز لبانش متورّم مي‌گردد، و بر اثر آن اشتهايش سلب مي‌شود. براي درمان با درفش يكي از رگهاي بالاي دهان حيوان را مي‌گشايند.
علاج بيشتر بيماريهاي ديگر اسبها كه غالبا در ساق پا و سمشان پديد مي‌آيد داغ كردن است؛ و اين طريق مداوا سخت اثربخش مي‌باشد. در مشرق‌زمين براي معالجه انسان نيز در بيشتر موارد از شيوه داغ كردن استفاده مي‌شود؛ و در اين‌باره در فصول آينده به تفصيل سخن خواهيم گفت.
در ايران براي چاق كردن اسب روشي به كار مي‌برند كه به نظر افسانه و باور
ص: 744
نكردني مي‌آيد، اما من شاهد تأثير قطعي آن بوده‌ام. توضيح اين كه پوست مار را سوده با آرد خمير مي‌كنند سپس خمير را به نواله‌هايي به درشتي تخم‌مرغ تقسيم مي‌كنند و به اسب مي‌خورانند.
درباره شتر بايد بگويم كه مردم مشرق‌زمين براي شتر ارزش بسيار قائلند و آن را گرامي مي‌دارند و چون بار زياد مي‌برد آن را كشتي صحرا مي‌نامند. شترهاي بزرگ و زورمند مي‌توانند بارهايي را كه هزار و دويست تا هزار و سيصد ليور وزن دارد بكشند. ايرانيان مي‌گويند شترها به دو دسته تقسيم مي‌شوند: شترهاي شمالي و شترهاي جنوبي. شترهاي جنوبي منحصرا در مسير ميان سواحل خليج فارس تا اصفهان رفت و آمد مي‌كنند، كوچك‌تر از شترهاي دسته ديگر مي‌باشند و بيش از هفتصد ليور بار نمي‌كشند. با اين وجود نفعشان براي صاحبش كمتر از شترهاي بزرگ و زورمند شمالي نيست زيرا خرج خوراكشان كم است به اين شرح كه اين شترها در حالي كه با بار راه مي‌پيمايند در طول طريق مي‌چرند.
پشم شتر در فصل بهار مي‌ريزد، و حيوان به صورت خوك بلا رسيده‌اي درمي‌آيد. در آن وقت براي اين كه از گزش مگسها در امان بماند سراسر اندامش را با قطران يا منداب مي‌اندايند.
پشم شتر از پشم همه حيوانات اهلي نرم‌تر و بهتر است، و از آن پارچه‌هاي بسيار لطيف درست مي‌كنند. در اروپا پشم شتر را با موي كاستر- بيدستر- به هم مي‌آميزند و با آن كلاه لبه‌دار مي‌سازند.
شترداران زمان جفت‌جويي شتران را كاملا در نظر مي‌گيرند، و مقارن آن احوال بارشان را سنگين مي‌كنند تا طغيان و سركشي نكنند، و همانند اسبان به تاخت و تاز درنيايند. همچنين در طول اين مدت كه از پنج يا شش هفته در نمي‌گذرد از خوراكش مي‌كاهند تا برنياشوبند، نكته شايان توجه اين كه وقتي زمان جفت‌جويي شتر ماده فرا رسد مانند هنگامي كه مي‌خواهند بارش كنند زانو به زمين مي‌زند، مدت بارداري شتر ماده يازده تا دوازده ماه است. بچه شترها را از آغاز تولد تا بيست روز شب و روز طوري مي‌خوابانند كه شكم و زانوانش روي زمين قرار بگيرد، تا به اين وضع عادت كند، و طور ديگر نخوابد، همچنين رها نمي‌كنند شير سير بخورد تا به كم خوردن خوپذير شود. بر اثر همين‌گونه پرورش است كه شتر مي‌تواند بي‌آن كه مدت هشت حتي ده روز آب بياشامد به حال طبيعي باقي بماند. نكته ديگر اين كه شتر در
ص: 745
خوراك قانع‌ترين حيوانات مي‌باشد و جاي شگفتي است كه حيواني بدين جثّه عظيم چگونه با غذاي اندك سلامت مي‌زيد.
شتر در ايران فراوان است، يكي از صادرات مهم ايران به كشور عثماني است، و هر سال تركان عده زيادي از اين حيوان را مي‌خرند. شترهاي ايران يك كوهانه‌اند، اما شترهاي هند و عرب دو كوهان دارند. در مناطق جنوبي و شرقي ايران چنان كه در عربستان و تاتارستان و هندوستان معمول است نوعي شتر براي سواري تربيت مي‌كنند كه آنها را رواحيه يا تيزرو مي‌گويند. اين قسم شتران چنان به سرعت مي‌دوند كه اسب زماني نيروي همگامي با آنان دارد كه چهار نعل بدود. اينان همان شتراني مي‌باشند كه عبرانيان آنها را جملا فاركا( Gemela Fareka )مي‌نامند.
در بعضي از ايالات ايران مخصوصا در سواحل خليج فارس شتر و خر را با ماهي خشك تغذيه مي‌كنند. همچنين در مشرق‌زمين همه حيوانات باربر را هفت‌هفت مي‌شمارند، و هر هفت را يك قطار مي‌گويند. زيرا غالب ستوربانان و ساربانان راه رفتن شتران را با نواها و صداهاي موزون هماهنگ مي‌كنند؛ بدين معني كه شتر برحسب آواز تند يا ملايمي كه مي‌شنود حركتش را تند يا آهسته مي‌كند؛ از اين‌رو ساربانان وقتي راه درازي در پيش داشته باشند و بخواهند زود به مقصد برسند صداي زنگ شتران را تندتر مي‌كنند، يا خود آوازهاي هيجان‌انگيز مي‌خوانند.
گاوهاي بيشتر نواحي ايران همانند گاوهاي كشور فرانسه‌اند؛ اما گاوهاي مجاور سرحدات هندوستان كوهان يا نوعي برجستگي در پشت دارند. گوشت گاو در ايران مصرف زياد ندارد، و اين حيوان را بيشتر به منظور باركشي و شخم كردن زمينهاي مزروعي تربيت مي‌كنند، و اگر بخواهند براي باركشي در راههاي كوهستاني از آنها استفاده كنند، به دست و پايشان نعل مي‌زنند.
در سراسر ايران زمين جز در دو ايالت ايبري و ماد «1» خوك وجود ندارد. «2» از روي ديگر نوعي گراز كوچك كه به خوك شبيه است مي‌پرورند، و ارمنيهاي ساكن اطراف اصفهان در فصل زمستان آنها را به مسيحيان مي‌فروشند. پوست اين جانوران همانند پوست گراز سياه و سخت، و گوشتشان سرخ و خشك و كم‌چربي و بي‌رمق
______________________________
(1)- ايبري و ماد گرجستان و آذربايجان است.
(2)- خوك در بيشتر نقاط ايران وجود دارد.
ص: 746
است، و مزه خوش گوشت خوك و گرازهاي وحشي را ندارد.
در فصل خوراكيها از خصوصيات جانوران كوچك به تفصيل سخن مي‌گويم، و در اين‌جا فقط در اشاره به گوسفندان ايران متذكر مي‌شوم كه در ايران گوسفند و بز به تعداد زياد وجود دارد. بيشتر گوسفندان اين كشور از آن دونوعند كه ما فرانسويان گوسفندان بربري مي‌ناميم. دنبه اين نوع گوسفندان چندان بزرگ مي‌شود كه سنگيني آنها از سي ليور هم در مي‌گذرد، و حمل اين بارگران براي اين حيوان بيچاره بسيار دشوار مي‌باشد. دنبه گوسفند شبيه قلب است يعني بالاي آن باريك و پايينش پهن مي‌باشد، و گاهي چنان سنگين مي‌شود كه گوسفند از كشيدنش در مي‌ماند. از اين‌رو در بعضي جاها گردونه كوچكي را كه دو چرخ دارد با رشته‌هاي خاصي به حيوان مي‌بندند، و دنبه‌اش را روي آن مي‌گذارند تا زياد بر او سنگيني نكند.
باكتريان، ماد، ارمنستان از جمله ايالات ايران مي‌باشند كه در آن‌جا گوسفندان بسيار پرورش مي‌يابند؛ و من در اين سرزمينها گله‌هاي عظيمي ديده‌ام كه در سطحي برابر چهار تا پنج فرسنگ مي‌چريدند. در سراسر عثماني تا حدّ قسطنطنيه نيز جابه‌جا گله‌هاي عظيم گوسفندان ديده مي‌شود.
امّا حيواناتي كه شكار شدن را شايند در ايران نسبت به اروپا بسيار اندك مي‌باشند. زيرا قسمت اعظم اين سرزمين كم‌آب و خشك و بي‌درخت است، و فقط ايالات هيركاني و ايبري، و كلده داراي رطوبت و درخت بسيار مي‌باشند. در اين ايالات، و از آن پس در ارمنستان و ماد گوزن، غزال، آهو، و زرافه وجود دارد، در نواحي كوهستاني كشور بز كوهي هست، و در سراسر كشور انواع خرگوش به تعداد زياد ديده مي‌شود. غزال در همه جاي منطقه مشرق‌زمين به شمار فراوان وجود دارد. اين حيوان بسيار زيبا و كوچكتر از گوزن است، و در اروپا چندان زياد است كه به وصف نمي‌گنجد، و من بر اين گمانم اين همان حيواني است كه عبريها كتص «1» مي‌نامند و غالبا با دو حرف اختصاري «ك» و «ص» از آن ياد مي‌كنند، و در كتاب مقدس به آن اشاره شده است.
چنان كه پيش از اين ياد كردم ايران كشوري درختناك نيست، و جز در
______________________________
(1)- احتمال مي‌رود مراد شاردن از حيوان كتص( Chets )نوعي بز وحشي باشد كه فينيقي‌ها آن را آزا( Aza )يا آزّا( Azza )ناميده‌اند.
ص: 747
بعضي نواحي جنگل وجود ندارد. از اين‌رو در آن جانوران درنده ديده نمي‌شود. با وجود اين در جنگلهاي هيركاني و كردستان يا كلده قديم بعضي حيوانات درنده از قبيل شير، ببر، پلنگ، خرس، همچنين جوجه‌تيغي و گراز وجود دارد؛ و اين كه قدما سرزمين هيركاني را جايگاه جانوران درنده خوانده‌اند دور از حقيقت نيست.
زماني كه من و همراهانم در آن‌جا اقامت داشتيم آشنايان و دوستانم نمي‌گذاشتند از شهر بيرون برويم، و تنها و بدون همراه بيش از پانصد قدم از شهر دور شويم. زيرا بيم داشتند اين حيوانات درنده ما را بدرند. اين نكته را بايد متذكر شوم كه نه در هيركاني و نه در هيچ‌يك از ايالات ديگر ايران گرگ مطلقا وجود ندارد «1».
اما در بعضي از ايالات آن‌قدر ملخ زياد است كه وقتي دسته‌هاي انبوه آنان همانند پاره‌هاي بزرگ ابر به حركت درمي‌آيند مانع تابش نور خورشيد به زمين مي‌شوند، و فضا را تاريك مي‌كنند؛ و من در فصول آينده درباره آنها سخن خواهم گفت. در برخي نقاط ايران كژدمهاي درشت و سياهي وجود دارند كه زهرشان كشنده است، و هر كس را بگزند پس از چند ساعت مي‌ميرد. در بعضي جاها نيز سوسمارهاي بزرگي وجود دارند كه درازاشان از يك ذراع در مي‌گذرد، وحشتناكند، از درشتي به خوكهاي بزرگ مي‌مانند، و پوستشان مثل پوست سگهاي دريايي سفت و سخت است. بعضي مي‌گويند اين سوسمارها به آدم حمله مي‌برند، و انسان را از پا درمي‌آورند. در برخي نقاط جنوبي ايران به كثرت مگسهايي ديده مي‌شوند كه پاي بعضي از انواع آنها مانند ساق نوعي از حشرات كه ما پشه آبي مي‌ناميم بلند است؛ و نوع ديگرشان سپيد و كوچك و بسان شبگزند. از پريدن اين حشرات كوچك صدا برنمي‌خيزد، اما چنان تند و سخت مي‌گزند كه چنان مي‌نمايد سوزن به تن آدمي فرو شده است. ميان حشرات خزنده نوعي كرم دراز وجود دارد كه چون سراسر طول اندامش داراي پاست آن را هزار پا مي‌گويند؛ گزيدنش دردآور است و اگر وارد گوش انسان شود خالي از خطر نيست.
______________________________
(1)- گفته‌هاي شاردن در اين مورد نيز غالبا سست و نادرست است. برخلاف نوشته وي گرگ در بيشتر نقاط ايران وجود دارد، به همين سبب در كتابهاي تاريخي و ادبي و قصه‌هاي ما نام گرگ بسيار آمده، و درباره اين جانور حكايتها پرداخته‌اند.